ترمه نراقیترمه نراقی، تا این لحظه: 14 سال و 5 ماه و 11 روز سن داره

ترمه مامان و بابا

سلام خوشگل مامانی

مامانی ۱ چیزی کشف کردم شما به مامان جون میگی مامانی خیلی باحالی عزییییییز دلم قربون اون موهای فرفریت برم من برات هلاکم راستی خوشگلم ی چیز دیگه تازگی با خودت حرف میزنی و آخرش دستای کوچیکت و می گیری جلوی لبت و ریز ریز میخندی می گم مامان بابا با شما حال میکنن باور کن وقتی اینها رو مینویسم قلبم ژر از شادی  و انرژی میگیرم و دلم هم برات تنگ میشه چون الان ساعت ۸.۵۰ صبح چهارشنبه هست و من سر کارم و شما مثل ۱ فرشته کو چولو تو جات خوابیدی راستی مامان فردا ۵ شنبه هست و من خوشحالم که ۳ روز کنار هم از صبح تا شب خوش میگذرونیم قربونت ماچ محکم
31 فروردين 1390

عزیز دل ماماش قلب طلای باباش

سلام جیگر مامان قربونت برم عزیز دلم خیلی خیلی بامزه شدی مامانی به هندونه میگی ننونه قربونت برم مامان پنجشنبه صبح برای اولین بار خودت شلوارت و درآوردی و مامی تو باز کردی و خواستی عین من جمع کنی و بردی انداختی سطل آشغال خیلی حواست جمع که ما چکار میکنیم که شما هم انجام بدی   خیلی خیلی خیییییییییییییییییییلی قربونتم مامانی فدای اون خال قشنگ روی انگشتت برم که اولین و تنها خالت تا به حالا              مامانیی چیز بگم   برام خیلی دعا کن.   باش         ...
29 فروردين 1390

بوسیدن ترمه

سلام خوشمزه مامان دیروز برای اولین بار بوس کردن رو یاد گرفتی مامانی خیلی بامزه می بوسی دستات و انداختی دور گردن مامان جون و مامان جونو بوسیدی بعدش هم خاله شهره رو مامانی خیلی خیلللللللللللی دوست دارم کلی هم برام حرف میزنی و هر کاری رو که به شما میگم نه برام توضیح میدی قرررررررررررررربونت برم ...
21 فروردين 1390

تعطیلات عید

سلام جیگر مامان دومین عید زندگیت هم به خوبی گذشت قربونت برم مامان واقعا خانمی تا شب عید دقیقا حالت خوب نبود و مامان 1 هفته سر کار نرفت مامان فرفری عید رفتیم اهواز –آبادان- خرمشهر تو خرمشهر دیدم دندون اول آسیابت در اومد و به محض نیش زدن دندونت هم تبت قطع شد و هم سرفت و حالت کاملا خوب شد تو سفر واقعاٌ ماهی اصلا اذیت نکردی با اینکه تقریبا هر صبح میرفتیم بیرون و شب برمی گشتیم راستی یادم رفت بگم که از اینجا که ماشین استارت خورد تا وقتی که برگشتیم و ماشین خاموش شد شما cd رستاک رو دیدین همه دیگه تا به ما میرسیدن می گفتن دوباره این آهنگ     روز 5 تا 10 تهران بودیم و 10 بعد از ظهر رفتیم شمال ویلا خاله لادن با اینکه همه می...
21 فروردين 1390
1